دختری هستم که نامزد شدم ولی به خاطر خانواده ی نامزدم جدا شدیم .چون اونها من رو شایسته نمیدانستن و این درحالی هست که من از هیچ لحاظی کم نداشتم . من میدونم که هیچ چیز و نباختم در این معادله . اما سرشار از نفرتم . و این نفرت خودم رو اذیت میکنه . الان دوباره دارم ازدواج میکنم چون شرایط خوبی دارم . ولی گاهی اوقات نفرت از کارهایی که با من کردن من رو به اوج میرسونه و باعث میشه که نتونم درست تصمیم بگیرم . حتی نتونم به این گزینه ای که برای ازدواج دارم درست فکر کنم و عشق بورزم . میدونم درست نیست اما ....
پاسخ حکیم ارد بزرگ : زندگی پیشکشی است ، برای شاد زیستن . کتاب سرخ - فرگرد شادی - سخن 3
نگران نباشید ، آنچه مهم است تحقیق پیرامون خواستگار جدید است ، اگر همه چیز خوب است بدون یادآوری گذشته به زندگی پیش رو لبخند بزنید . با آغاز زندگی نو ، همه آن گذشته تلخ ، کمرنگ و تبدیل به یک خاطره خواهند شد . کوشش کنید درباره آن رویداد تلخ ، با کسی گفتگو نکنید . به پیشواز شادی ها و مهربانی بروید .