سودابه :
با سلام . خدمت استاد گرامی
دانشجوی ترم آخر ارشد جامعه شناسی در ایران “همان ملک قدیمی” هستم سی و دو سالمه و برای ادامه تحصیل مقیم کشور مالزی شدم . تنها مشکل زندگی ام اینست که نمیدونم از زندگی چی می خوام ؟! شدیدا به نادانی خود واقفم و اینکه دانایی مطلق وجود نداره … اینکه من همانند شما بزرگان هیچ سخن و اندیشه ای ندارم که در اذهان بمونه پس از مرگم به هیچ تبدیل میشم درست مثل قبل از تولدم …. پس این فاصله را چرا ؟ زندگی کنم ؟! وقتی اثری از خود بر جای نخواهم گذاشت …. در چنین قرنی که دانش حاکم است ! حرفی برای گفتن نداشتن درماندگیست … شرمندگیست … از روزی که خود را شناختم به پرسشهای بی پاسخ رسیدم که جز در ذهن خودم هیچ جای دیگری نمیشه مطرحش کرد.
با درود و سپاس فراوان ….
گاهی برای کشیدن فریاد هزاران پیکاسو هم کافی نیست …!
پاسخ حکیم ارد بزرگ : چه نیک مردان و زنان برآزنده ایی که همچون باران می بارند ، برای شکوفا شدن اندیشه آیندگان . کتاب سرخ – فرگرد فر و بزرگی – سخن ۳۷
هر کدام از ما آدمیان بخشی از پویش زندگی و فرهمندی آیندگان هستیم افتخاری نیست که سودابه باشیم یا اُرد ، فردوسی باشیم یا خیام بزرگ …
همه ما جاری هستیم ، آمده ایم که بباریم بر پهنه اندیشه آدمیان ، برای فربه شدن اندیشه فرزندان این سرزمین …
بزرگان کسانی هستند که دانسته از گذرایی عمر و کوتاهی زمان بودن ، وجود خویش را در کمان یک سرزمین نهاده و به سوی دشت های آزاد و شاد پرتاب نموده اند .
چه در کف داشته و دارند ؟ جز همبازی سرما و غربت کوهستان و دشت های غمگین شدن ، تنها داشته آنها دلی سرشار از امید برای دودمان های آینده است که همچون آنها اسیر غم و درد و رنج نباشند .
قلم شما و نگاه عمیقتان ستودنی است و این گویای بار مسئولیت بزرگی است که بر دوش دارید . ایران ما به جامعه شناسان آگاهی همچون شما نیاز دارد .
برآزندگان شادی را ، از بوته آتشدان پر اشک ، بیرون خواهند کشید . کتاب سرخ – فرگرد فر و بزرگی – سخن ۱۶